تبلیغات

چهار سال از آخرین پستی که گذاشتم میگذره خدای من یادش بخیر چه روزایی بود همه دوستانم دیگه نیستن و همشون مثل من آخرین فعالیتشون مال چند سال پیش بوده

هرچند کسی نیست که این متن رو بخونه اما برای همتون آرزوی خوشبختی و سلامتی میکنم روزگارتون خوش



سه یادآوری کوتاه

سه یادآوری کوتاه:

هر شب ما به رخت خواب میرویم، ما هیچ اطمینانی نداریم که فردا صبح زنده برمیخیزیم

با این حال ساعت را برای فردا کوک میکنیم(این یعنی امید)

*

کودک یک ساله ای را تصور کنید، زمانی که شما اورا به هوا پرتاب میکنید او میخندد

چرا که میداند شما اورا خواهید گرفت(این یعنی اعتماد)

*

روزی تمام روستاییان تصمیم گرفتند تا برای بارش باران دعا کنند، در روزی که برای دعا همگی

دور هم جمع شدند تنها یک پسر بچه با خود چتر داشت(این یعنی ایمان)

 

آنها را برایتان خواستارم...



خدایا...

خدایا...

یا نوری بیفکن...

یاتوری...

ماهی کوچکت از تاریکی این اقیانوس میترسد...



داستان گربه را دم حجله کشتن!!!

میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از

اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید

که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و....

 

برای مشاهده ادامه داستان به ادامه مطلب بروید

از بقیه مطالب دهکده هم دیدین کنید

و نظر رو فراموش نکنین

شادکام باشین



منتظران بدانند

منتظران بدانند

اگر با آمدن آفتاب از خواب بیدار شویم نمازمان قضاست



لنگه کفش

 لنگه کفش

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت
 

به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد
 

مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند
 

ولی پیرمرد بی درنگ ...

لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت
 

همه تعجب کردند
 

پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال

خواهد شد!
 



چگونه يك خبر بد را اطلاع دهيم

چگونه يك خبر بد را اطلاع دهيم

 

راهروی بيمارستان

 

مردي جوان در راهروي بيمارستان ايستاده، نگران و مضطرب. در انتهاي کادر،در بزرگي ديده مي شود با تابلوي "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج مي شود. مرد نفسش را در سينه حبس مي کند. دکتر به سمت او مي رود. مرد با چهره اي آشفته به او نگاه مي کند...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده. ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم... بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کني، با لوله مخصوص بهش غذا بدي، روي تخت جابجاش کني، حمومش کني، زيرش رو تميز کني و باهاش صحبت کني... اون حتي نمي تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسيب ديده...
با شنيدن صحبت هاي دکتر به تدريج بدن مرد شل مي شود، به ديوار تکيه مي دهد. سرش گيج مي رود و چشمانش سياهي مي رود.
با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندي مي زند و دستش را روي شانه مرد مي گذارد.
دکتر: هه! شوخي کردم... زنت همون اولش مُرد!!!!!!

 



امتحان فلسفه

امتحان فلسفه

يه روز يه استاد فلسفه مياد سر کلاس و به دانشجوهاش ميگه:

امروز ميخوام ازتون امتحان بگيرم ببينم درسهايي رو که تا حالا بهتون دادمو خوب ياد گرفتين يا نه...!

بعد يه صندلي مياره و ميذاره جلوي کلاس و به دانشجوها ميگه:

با توجه به مطالبي که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنيد که اين صندلي وجود نداره؟!

دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روي برگه...

بعد از چند لحظه يکي از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد...

روزي که نمره ها اعلام شده بود، بالاترين نمره رو همون دانشجو گرفته بود !

اون فقط رو برگه اش يه جمله نوشته بود:

.

.

.

.

.

.

.
 
کدوم صندلی؟

 



اگر كريستف كلمب ازدواج كرده بود

اگر کریستوف کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند:

  - کجا داری میری؟

  - با کی داری می ری؟

  - واسه چی می ری؟

  - چطوری می ری؟

  - کشف؟

  -برای کشف چی می ری؟

  - چرا فقط تو می ری؟

  - تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

  - می تونم منم باهات بیام؟!
 

-راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟

  - بده لیستو ببینم!

  - حالا کِی برمی گردی؟

  - واسم چی میاری؟

  - تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

  - جواب منو بده؟

  - منظورت از این نقشه چیه؟

  - نکنه می خوای با کسی در بری؟

  - چطور ازت خبر داشته باشم؟

  - چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟

  - راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!

  - من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟

  - مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟

  - تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

  - خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟!

  - من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

  -چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟

  - اصلا من می خوام باهات بیام!

  - فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!

  - واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!

  - آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!

  - خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!

  - راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟

 



آرزوهامون

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند

به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن و...

 

بقیه داستان در ادامه... 



10 قدم برای جذب انسان ها ، ایده ها و فرصت های عالی

10 قدم برای جذب انسان ها ، ایده ها و فرصت های عالی

 

1) حقیقت را بگویید 
منظور این نیست که فقط دروغ نگویید . گفتن حقیقت حد مشخصی دارد ، که با در نظر گرفتن آن هم خودتان احساس آزادی و راحتی خواهید کرد و هم دیگران به سمت تان جلب می شوند . باید سعی کنید حقیقت را از موضع عشق بگویید ، نه از موضع قدرت یا ترس . 

2) خودتان باشید 
منطقی باشید . خودتان را به همان صورت که هستید قبول کنید . اگر ما این چیزی هستیم که اکنون هستیم ، فقط به خاطر انتخاب هایی بوده که در زندگی مان کرده ایم . قبول کردن این مسئله این قدرت را به ما می دهد تا بتوانیم باز انتخاب کنیم . اگر خود را آنطور که واقعاً هستید به دیگران نشان دهید ، ممکن است نتوانید بعضی ها را به سمت خود جذب کنید ، اما مطمئن باشید که آنها را هم تحت تاثیر قرار می دهید.

 

 

مشاهده بقیه نکات در ادامه مطلب...




 



هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر

هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر

 

ارتباط با هنر گفتگو کردن آغاز می شود. انجام یک گفتگوی ساده کار سختی نیست اما اگر بخواهید به طریقی جالب

شخصیت و شوخ طبعی خود را نشان دهید نیاز به مهارتی دارد که به نظر می رسد فقط از عهده بعضی ها برمی آید.

 

 

 

برای مشاهده  مهارت ها و یادگیری آنها به ادامه مطلب مراجعه کنید



 



ان ال پي در باره موفقيت چه میگوید؟

ان ال پي در باره موفقيت چه میگوید؟

در روش ان ال پي ما با عنصر آشنا ميشويم كه شناخت اين سه عنصر سرعتي اعجاب

 آور به موفقيت ما ميدهد، اين سه عنصر عبارتند از:

 

 

 

 

بقیه مطلب در ادامه...


 



چگونه سخن بگوییم؟

سخن گفتن، کلید ارتباط با دیگران است . با مردم چگونه «رابطه کلامی » بر قرار کنیم؟ آغاز سخنان چگونه باشد که جذاب باشد؟ لحن گفتار، چه تاثیری بر مخاطب ما می گذارد؟ کلام، در چه صورت بر دل ها می نشیند و مقبول طبع قرار می گیرد؟ اصلا درباره چه چیز هایی باید سخن گفت و از چه گفتاری و چگونه گفتاری باید پرهیز کرد؟ چه روشی بر محبت و محبوبیت می افزاید و چه شیوه ای ایجاد تنفر می کند؟

اینها همه، سؤال هایی است که به «ادب و آداب گفتار» مربوط می شود و شیوه های کامیابی در کلام را باید آموخت، تا از طریق رابطه گفتاری، هم دانسته ها و خواسته های خویش را بهتر بیان کرد، هم بر دیگران تاثیر مثبت گذاشت و هم کلام را پل ارتباطی با دیگران ساخت.

 

 

 

برای مشاهده بقیه مطلب به ادامه...
 



چهار قانون شادکامی و موفقیت

 در اینجا چهار قانون مهم شادکامی و موفقیت بیان گردیده است. توصیه ما به شما این است که در طول ماه، هر هفته یکی از قانون ها را به کار ببرید و بعد از این، هر روز از این قانون ها استفاده کنید و آنها را در زندگی تان به کار ببرید. 

قانون اول: نعمت هایت را بشمار
نعمت هایی را که در زندگی داری، بشمار. چرا فقط توجهت را بر روی نداشته هایت متمرکز می کنی و فکرهایت را درهم می ریزی؟ این اولین قانون است. از هم اکنون کاغذ و قلمی بردار و تمام داشته هایت را که خدای مهربان، تقدیمت کرده است، بنویس و به خاطر آنها، خدا را شاکر باش، نعمت شنیدن، صحبت کردن، دیدن و هر چیزی را که داری. تو چیزهای زیادی داری. نعمت های تو از ظرفیتت بیشتر است و تو هرگز به آنها فکر نمی کنی و از آ ها بهره نمی بری. خداوند، این نعمت ها را که با سخاوت به تو اهدا کرده، در نظرت خیلی عادی و معمولی جلوه کرده است. 

حتی اکنون، تو از نعمت هایی که می توانند به تو سربلندی و افتخار ببخشند، برخورداری. این ها گنجینه هایی هستند که مانند ابزاری برای ساخت، می توانند آینده بهتر تو را پی ریزی کنند. از امروز شروع کن، ضعف هایی که شکست تو را فراهم می آورند، فقط در فکر تو زندگی می کنند. 

فهرست نعمت هایت را دوباره مرور کن، دارایی هایت را حساب کن. تو خیلی از چیزها را داری که دیگران از آن محروم اند. روی این قانون، خوب فکرکن. 

 

بقیه مطلب در ادامه...


 



طنز

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه ، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش میکنه.
وقتی میرسه خونه میبینه گربه هه از اون زودتر رسیده خونه!!! این کارو چند بار تکرار میکنه اما نتیجه ای نمیگیره...
یک روز گربه رو...

 

 

 


 

 

مشاهده بقیه داستان در ادامه مطلب... 



عکس های زیبا از آندرتیکر

         

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...

 



توصیه های کاربردی،مخصوصه پسر هایی که زن گیرشون نمییاد

 توصیه های کاربردی،مخصوصه پسر هایی که زن گیرشون نمییاد.

 

1.اولین دختری که به تورتون خورد ازش شماره بگیرند (ولی چون در این کار استعداد ندارید بهتره دور اینکار را خط ِ قرمز

بکشید)
2.اگه خواستید دختری را زیره نظر بگیرید (که بیخود کردی) باید زیر چشمی طوری که متوجه شما نشه زیره نظرش

بگیری...
 


 

مشاهده بقیه مطلب در ادامه...



تست سلامت روحی

                                                      تست سلامت روحی

به این ده سوال پاسخ دهید تا دریابید که چه اندازه با احساسات و عواطف خود در ارتباط هستید سپس امتیاز های خود را جمع کرده و نتیجه حاصل را مشاهده نمایید! 

 

 

برای مشاهده تست ها به ادامه...



قوانین عجیب و خنده دار جهان

 1. جویدن آدامس در سنگاپور ممنوع است.

2. تقلب کردن در مدارس بنگلادش غیر قانونی است و افراد بالای 15 برای تقلب به زندان فرستاده می شوند.


۳. مشاهده فیلم های کاراته ای تا سال 79 در عراق ممنوع بود.

5. در ایسلند زمانی داشتن سگ خانگی ممنوع بود.

6. در آریزونای آمریکا، کشتن و شکار شتر ممنوع است.

7. در تایلند همه سینما رو مجبورند هنگام پخش سرود ملی قبل از شروع فیلم قیام کنند.

8. در دانمارک روشن کردن ماشین قبل از چک كردن اینکه بچه ای زیر آن خوابیده است یا نه، ممنوع است.

9. در تایلند انداختن آدامس جویده شده تان 500 دلار جریمه دارد و قبل از خارج شدن از خانه حتما باید لباس زیر پوشیده باشید.

10. در سال 1888 در بریتانیا قانونی تصویب شده که دوچرخه سواران را موظف می کرد تا زمان رد شدن ماشین از کنارشان، زنگ دوچرخه هایشان را بطور پیوسته به صدا درآورند.
 

برای مشاهده بقیه قوانین به ادامه...

 



داستان کوتاه و جالب سری (2)

                                                          راز و نياز يک لاف زن

رو چارپايه نشست و گفت:
ـ حالا ديگه اين سرهنگ پير لاف زنم، اون‌جا تو ويرجينيا ـ مث آقاي وينگليف که قلم پامو زير لگدش گرفت ـ به التماس و دعا افتاده. يه شب زانو زده بود و استغاثه مي‌کرد. سرهنگ پا به سن گذاشته بود و مي‌خواست پيش از به ته خط رسيدن و رفتن به سرزمين موعود، التماس دعاشو با خدا درميون بذاره. اون شب صداشو بلند کرد و گفت:«خدايا، کمکم کن که درست باشم، درست عمل کنم، راست بگم و پيش از اومدن به حضورت، درست بميرم. کمکم کن که با سياپوستا به سروساموني برسم. من تو تموم زندگي‌م از اونا نفرت داشته‌م. خدايا، اگه من تو بهشت نمي‌رم، مطمئنم که تو جهنم با اون‌همه سياپوست که اون پايين منتظر ديدن منن، نمي‌رم. شنيدم که شيطون هم‌دست سياپوستاست، اگه شيطون هم‌نشين سياپوستا باشه، اونم مي‌باس يه يانکي باشه، که ديگه از من محافظت نمي‌کنه. خدايا منو به سرزميني ببر که مجبور نباشم تو جهنمي‌ساکن باشم که پر از سياپوستاست! استدعا دارم، اين خواسته منو مستجاب فرما! خدا جواب داد:«سرهنگ کوشنبري، صداي درخواست تو شنيدم، ديگه چه تقاضايي داري؟»

 

مشاهده بقیه مطلب و ادامه داستان ها در ادامه...



داستان کوتاه

                                                      هوس هاي مورچه ای

يک مورچه در پي جمع کردن دانه هاي جو از راهي مي گذشت و نزديک کندوي عسل رسيد. از بوي عسل دهانش آب افتاد ولي کندو بر بالاي سنگي قرار داشت و هر چه سعي کرد از ديواره سنگي بالا رود و به کندو برسد نشد. دست و پايش ليز مي خورد و مي افتاد.
هوس عسل او را به صدا درآورد و فرياد زد:«اي مردم، من عسل مي خواهم، اگر يک جوانمرد پيدا شود و مرا به کندوي عسل برساند يک «جور» به او پاداش مي دهم.»
يک مورچه بالدار در هوا پرواز مي کرد. صداي مورچه را شنيد و به او گفت:«نبادا بروي ها... کندو خيلي خطر دارد!»

مورچه گفت:«بي خيالش باش، من مي دانم که چه بايد کرد.»
بالدار گفت:«آنجا نيش زنبور است.»
مورچه گفت:«من از زنبور نمي ترسم، من عسل مي خواهم.»
بالدار گفت:«عسل چسبناک است، دست و پايت گير مي کند.»
مورچه گفت:«اگر دست و پاگير مي کرد هيچ کس عسل نمي خورد.»
بالدار گفت:«خودت مي داني، ولي بيا و از من بشنو و از اين هوس دست بردار، من بالدارم، سالدارم و تجربه دارم، به کندو رفتن برايت گران تمام مي شود و ممکن است خودت را به دردسر بيندازي.»
مورچه گفت:«
 

 

برای مشاهده بقیه داستان به ادامه...

 

 



چند داستان کوتاه جالب

اشتباه فرشتگان
 

 


اشتباه فرشتگان .

درويشي به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده ميشود .
پس از اندك زماني داد شيطان در مي آيد و رو به فرشتگان مي كند و مي گويد : جاسوس مي فرستيد به جهنم!؟
از روزي كه اين ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنميان را هدايت مي كند و...
حال سخن درويشي كه به جهنم رفته بود اين چنين است: با چنان عشقي زندگي كن كه حتي بنا به تصادف اگر به جهنم افتادي خود شيطان تو را به بهشت باز گرداند.
 

 

 

مشاهده بقیه داستان ها در ادامه...

 



عکس قاتل بروسلی

بالاخره قاتل بروسلی دستگیر شد
کاراگاهان تشخیص داده اند این شخص تا به حال دست به قتل های بزرگی زده و انگیزه قتل شخصیتهایی چون آرنولد شوارترزیزگر و سیلوستر استالونه را نیز در ذهن داشته تا نام خود را در گینس ثبت کند ولی خوشبختانه قبل از دسترسی به اهداف شومش توسط نیروهای امنیتی  دستگیر شد.

 

 

برای مشاهده عکس به ادامه...                   
 



دختری که با ۳۵۰تمساح زندگی می‌کند و با آنها کشتی می‌گیرد!! (+عکس)

دختری که با ۳۵۰تمساح زندگی می‌کند و با آنها کشتی می‌گیرد!! (+عکس)
سامانتا یانگ دختر ۹ساله ایست که با ۳۵۰تمساح زندگی می‌کند. درواقع لین و اریون یانگ (پدر و مادر سامانتا) در ۱۹۸۷ شروع به پرورش تمساح کردند و در آن زمان حدود ۱۰۰ تمساح ۱ساله خریداری کرده و پس از سال‌ها توانستند تعداد آنها را به ۳۵۰عدد برسانند.

سامانتا می‌گوید از ۶سالگی بود که پدرش او را با این حیوانات آشنا کرد و او شروع به بازی کردن و کشتی گرفتن با آنها نمود، البته همیشه پدرش درکنار سامانتا حضور داشت.

 

                  

 

برای مشاهده بقیه مطلب به ادامه...



عکس : یک ماهی غول پیکر "پیرانا" که کروکودیل شکار می کرد، توسط ماهیگیر انگلیسی شکار شد !

عکس : یک ماهی غول پیکر "پیرانا" که کروکودیل شکار می کرد، توسط ماهیگیر انگلیسی شکار شد !

                                      

 

                              قابلیت عجیبی در بلعیدن دارد و آرواره های قوی برای تکه تکه کردن



ترسناک ترین پل های جهان

                    ترسناکترین 

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...



" .O.K " از کجا آمد؟

                                                            " .O.K " از کجا آمد؟

 

بنابر تحقیقات این نویسنده، داستان واقعی «اوکی» از این قرار است: محبوب‌ترین واژه دنیا، زندگی خود را به عنوان یک شوخی آغاز کرد.


واژه «اوکی» امروزه یکی از پرکاربردترین واژه‌ها در بسیاری از زبان‌هاست و از نظر گسترش در سطح جهانی، جزو بین‌المللی‌ترین واژه‌ها به‌شمار می‌رود. واژه اوکی از کجا آمده؟

آیا روزی به‌طور اتفاقی این واژه به ذهن یک نفر خطور کرد و بعد هم همه شروع به استفاده از آن کردند و بعد هم جهانگیر شد؟ کتابی نوشته «اَلِن مِت‌کالف» که به تازگی در این مورد درآمده راهگشای پاسخ به این پرسش‌هاست. مت‌کالف در این کتاب که «اوکی: قصه عجیب برترین واژه » نام دارد مدعی می‌شود که «اوکی» برترین ابداع انگلیسی‌زبانان است. این مدعا البته سوال‌برانگیز است. «اوکی» چطور می‌تواند یک ابداع باشد؟ و آیا این واژه کوچک می‌تواند از موزیک جاز، بیس‌بال و تلفن و انیمیشن «سیمپسون‌ها» هم برتر باشد؟ در واقع پاسخ به پرسش اول، بله، است.

«مت‌کالف» در جست‌وجوهای خود برای یافتن نخستین استفاده از کلمه اوکی به گوشه‌ای گمنام از یک روزنامه چاپ بوستون در تاریخ ۲۳ مارچ ۱۸۳۹ رسیده‌است.

بنابر تحقیقات این نویسنده، داستان واقعی «اوکی» از این قرار است: محبوب‌ترین واژه دنیا، زندگی خود را به عنوان یک شوخی آغاز کرد. روزنامه‌های آمریکایی در اواخر دهه ۱۸۳۰ به شکل تمسخر آمیزی کاری را شروع کرده بودند و مخفف‌های مثلا جالب را چاپ می‌کردند و یک مقاله‌نویس در روزنامه «بوستون مورنینگ پست» هم به عنوان یکی از این شوخی‌ها، مخففی ساخت به شکل «.o.k». وی برای ساخت این مخفف، شکلی نادرست از کلمه«all correct» (تماما صحیح) را به صورت «oll korrect» در نظر گرفت و دو حرف اول آن را به صورت«.o.k» مخفف کرد.

زمانی از این شوخی نگذشته بود که دشمنان اندرو جکسون، هفتمین رئیس‌جمهور ایالات متحده شایعه‌ای به‌راه انداختند که این رئیس‌جمهور، سواد درست خواندن و نوشتن ندارد و به عنوان شاهد این مدعا گفتند که وی اگر سواد داشت اجازه نمی‌داد کلمات غلطی مانند «اوکی» در رسانه‌های کشور چاپ شود.

همین، آغاز شهرت و رواج اوکی بود. چیزی نگذشت که متصدی‌های تلگراف قرار گذاشتند تا برای اعلام وضعیت رفع خطر یا همان وضعیت عادی، از O.K. استفاده کنند و پس از آن دیگر کسی نتوانست جلوی رواج روزافزون آن را بگیرد و به قول مت‌کالف نخستین واژه‌ای که روی کره ماه از زبان انسان درآمد هم عملا باید همین «اوکی» بوده‌باشد. اما جذابیت بزرگ این کلمه کوچک در چه نهفته است؟

«الن مت‌کالف» در کتاب خود سعی می‌کند چند توضیح در این زمینه ارائه کند. به گفته او خوش‌آوایی این واژه، قابل تلفظ بودن آن در تقریبا همه زبان‌ها، کوتاهی و سادگی و تضاد حالت مونث o با حالت مذکر k همه باعث این گیرایی شده‌است. اوکی امروزه در پیامک‌های تلفن همراه حتی به صورت کوتاه‌تر «k.» نیز درآمده است.
 

 

 



هشت بیماری وحشتناک دنیای ما

خدایا ازت ممنون نیستم که منو خلق کردی چون دنیا به چشم من زیبا نیست اما شکرگزارم که منو سالم خلق کردی و بابت این موضوع ازت بی نهایت ممنونم. 

 

مرد بدون صورت!

 

هوانگ چونچای : تومور 20 کیلوگرمی در صورتش

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...



غول پیکرترین کامیون های دنیا

               

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه... 



ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 14 صفحه بعد
.