دهکده سرگرمی

تبلیغات

اختراعی که مخترعش را کُشت! / اسامی مخترعانی که فدای اختراع شدند

 نام مخترع موتور دو چرخ Segway که در هفته جاری طی راندن یکی از اختراعات خود دچار سانحه شده و کشته شد به

لیست دانشمندان و مخترعانی که به دست اختراعات خود کشته شده اند افزوده شد.

 

 

 

مشاهده بقیه مطلب در ادامه...



جک جدید و خنده دار

یه دکتر اصفهانی زنش میمیره روی سنگ قبرش می نویسه : آرامگاه زری همسر دکتر رحیمی مختصص زنان و زایمان ، مطب : خیابان جلفا کوچه سوم پلاک 20 از ساعت ... !





یارورو میکنن رئیس صدا و سیما، بعد از دو روز بر کنارش میکنن. رفیقاش ازش می‌پرسند: چی شد؟ میگه: هیچی فقط وسط اذون آگهی پخش کردیم!



آدم خوره با پسرش رفته بودن آدم شکار کنن، یه زنه رو میبینن خیلی چاق بوده، پسره میگه بابا اینو بخوریم؟ باباهه میگه: نه این همش چربیه، به درد نمی‌خوره. میرن تا به یه زنه لاغره میرسن، پسره گرسنش شده بوده، میگه: بابا جون اینو بخوریم؟ باباهه میگه: نه بابا این خیلی لاغره فایده نداره. دوباره راه میفتند، بعد از یک مدتی میرسند به یه زنه خوشگلِ باحال. پسره دیگه داشته از گشنگی ضعف میرفته، میگه: بابا جون دیگه اینو بخوریم؟ باباش میگه: نه پسرم، اینو می‌بریم خونه، مامانو می‌خوریم!



.غضنفر برق خونه‌شون رفته بود، یه قابلمه برمی‌داره میره در خونه غضنفر شماره 2 و میگه: میشه یک کم برق به ما قرض بدید؟
دومی میگه: دیونه لااقل یه ظرف پلاستیکی می‌آوردی که برق نگیرت


یارو میره اردبیل از نفر اولی که می بینه میپرسه: من اینجا غریبم کجا باید آمپول بزنم؟


ترک شلوارشو میکشه پایین میگه اینجا!!!!


?.غضنفر توی آلمان سوار مترو شده بوده، یه دفعه مترو ترمز میکنه و غضنفر میفته رو یه زن آلمانیه. زنه با متانت میگه: به همنوع خود آزار مرسانید،«گوته». یکم میگذره مترو دوباره ترمز میکنه، و این دفعه زن آلمانیه میفته رو غضنفر. غضنفر هم که خیلی منتظر فرصت بوده تا فرهنگ والای ایرانیشو به رخ بکشونه میگه: اینجانب غضنفر باسلام زنیکه لکاته این هیکل لاشیتو جمع کن، «با تشکر فر یعنی غضنفر»!


میدونین ترکها به هفتصد و پنجاه گرم چی میگن؟


میگن نیم کیلو و نیم !!


?.یک روز راننده تاکسی از مسافرش می‌پرسه: آقا ببخشید شما ژاپنی هستید؟
اون میگه نه.
بار دوم ازش می‌پرسه: شما ژاپنی هستید؟
بازم میگه نه.
بار سوم بازم می‌پرسه، یارو از کوره در میره میگه: آره!
راننده تاکسی میگه: به قیافت نمیاد!


.به یارو میگن: سفر حج چطور بود؟
میگه: عالی. خیابوناش تمیز، برجاش بلند، ماشینا همه آخرین مدل. یه جای دیدنی هم داشت که خیلی شلوغ بود من نرفتم.
 



لعنت به مستراحی که .....

 

لعنت به مستراحی که برچسب قرمز و آبی شیرش برعکس خورده باشد.
 

لعنت به مستراحی که سوسک ها بدون اطلاع و هماهنگی سرشان را از چاه بیرون بیاورند.
 

لعنت به مستراحی که مرکز کانونی تحدّب کاسه اش روی صورت آدم باشد.
 

لعنت به مستراحی که قبل از نشستن کسی درش را بزند.
 

لعنت به مستراحی که آبش برود و آفتابه اش خالی باشد.
 

لعنت به مستراحی که پشت درش نوشته باشند: «لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان ب... .»
 

لعنت به مستراحی که صدا را 56 مرتبه اکو کند.
 

لعنت به مستراحی که شیلنگش از هفت جا سوراخ شده باشد.
 

لعنت به مستراحی که سر شیلنگش همیشه توی چاهش افتاده باشد.
 

لعنت به مستراحی که فاصله کاسه اش از دیوار پشتی فقط یک سانت باشد.
 

لعنت به مستراحی که فشار شیر آبش مثل شیر سماور است.
 


 



داستان کوتاه ” یک اتفاق بد “

 زن نصف شب از خواب بیدار شد و دید که شوهرش در رختخواب نیست و به دنبال او گشت.

شوهرش را در حالی که توی آشپزخانه نشسته بود و به دیوار زل زده بود و در فکری عمیق فرو رفته بود و

اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و فنجانی قهوه‌ می‌‌نوشید پیدا کرد …

در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد پرسید: چی‌ شده عزیزم که این موقع شب اینجا نشستی؟!

شوهرش نگاهش را از دیوار برداشت و گفت:

هیچی‌ فقط اون وقتها رو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات کرده بودیم. یادته ؟!

زن که حسابی‌ تحت تاثیر قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد و گفت:

آره یادمه.شوهرش ادامه داد: یادته پدرت که فکر می‌کردیم مسافرته ما رو توی اتاقت غافلگیر کرد؟!

زن در حالی‌ که روی صندلی‌ کنار شوهرش می‌نشست گفت: آره یادمه، انگار دیروز بود!


مرد بغضش را قورت داد و ادامه داد: یادته پدرت تفنگ رو به سمت من نشونه گرفت و گفت:

یا با دختر من ازدواج می‌کنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان آب خنک بخوری؟!

زن گفت : آره عزیزم اون هم یادمه و یک ساعت بعدش که رفتیم محضر و…!

مرد نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد و گفت: اگه رفته بودم زندان امروز آزاد می‌شدم !!!
 



چرا میگن بچه ننه !؟ نمیگن بچه بابا !؟

مامان
- بعله ؟
- من می خوام به دنیا بیام …
- باشه .
- مامان
- بعله ؟
- من شیر می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من جیش دارم
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من سوپ خرچنگ می خوام
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من ازون لباس خلبانیا می خوام
- باشه
- مامان
- بعله؟
- من بوس می خوام
- قربونت بشم
- مامان
- جونم ؟
- من شوکولات آناناسی می خوام
- باشه
- مامان
- بعله ؟
- من دوست می خوام
- خب
- مامان
- بعله ؟
- من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
- چشم
- مامان
- بعله ؟
- من یه مهمونی باحال می خوام
- باشه عزیزم
- مامان
- بعله ؟
- من زن می خوام
- باشه عزیز دلم
- مامان
- بعله ؟
- من دیگه زن نمی خوام
- اوا … باشه
- مامان
- .. بعله
- من کوفته تبریزی می خوام
- چشم
- مامان
- بعله 
 -برو ادامه مطلب...



عکس های موجودات عجیب از اعماق دریا

                                           عکس های موجودات عجیب از اعماق دریا 

 

                 اعماق دریا

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...



تصاویر بزرگترین غار دنیا

                                تصاویر بزرگترین غار دنیا

 

                     غار بزرگ

 

برای مشاهده بقیه تصاویر به ادامه...



عکس های واقعی و دیدنی از انسانهای شاخدار

                                        عکس های واقعی و دیدنی از انسانهای شاخدار 

 

               

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...



پیتون بعد از خوردن تمساح ترکید

                    

 

یک مار پیتون بزرگ بعد از خوردن تمساح در ایالت فلوریدای آمریکا ترکید.

به گزارش خبرآنلاین، این حادثه در مرداب یکی از مناطق حمایت شده ایالت فلوریدای آمریکا رخ داد.

مسئول منطقه حمایت شده در این باره گفت: در این حادثه یک مار 4 متری به تمساح حمله کرد و آن را خورد. اندازه این تمساح کمتر از 2 متر بود، اما قدرت عضلاتش باعث شد بدن پیتون پاره شده و بترکد.

پروفسور فرانک ازوتی از دانشگاه فلوریدا در این باره گفت: دیدن چنین درگیری های مرگباری بسیار نادر است. احتمالاً تمساح با پنچه های تیزش معده پیتون را پاره کرده که این مسئله باعث ترکیدن بدن پیتون و مرگ هر دو حیوان شده است.

 



خوردن یک انسان توسط مار (18+)

                                        خوردن یک انسان توسط مار 

 

          

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...



خورده شدن انسان توسط تمساح (عکس)

                                    خورده شدن انسان توسط تمساح (عکس) 

البته این من این عکس رو از یک سایت دیگه کپی کردم گفتم یه وقت ریا نشه...

 

              

 

 



عکس هایی از عجایب خلقت

                                                 عکس هایی از عجایب خلقت

 

                            عجایب

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...



۳ داستان کوتاه و طنز گونه

۳ داستان کوتاه و طنز گونه

 

 داستان جالب ” کارمند تازه وارد”


مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.





داستان جالب ” دهقان و ارباب”

دهقان پیر، با ناله می گفت:
ارباب! آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟!
دخترم همه چیز را دوتا می بیند.!

ارباب پرخاش کرد که:
بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار می کنی! مگر کور هستی، نمی بینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟!

دهقان گفت:
چرا ارباب می بینم …
اما …
چیزی که هست، دختر شما همه ی این خوشبختی ها را «دوتا» می بیند … ولی دختر من، این همه بدبختی را … !


داستان جالب ” برو به جهنم ! “



در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد.

صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.

مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.

گفت : پس به شیراز برو.

او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست.

گفت : پس به تبریز برو.

گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.

صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم.

مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.

 

 



۳ داستان کوتاه و طنز گونه

۳ داستان کوتاه و طنز گونه

 

 داستان جالب ” کارمند تازه وارد”


مردی به استخدام یک شرکت بزرگ چندملیتی درآمد. در اولین روز کار خود، با کافه تریا تماس گرفت و فریاد زد: «یک فنجان قهوه برای من بیاورید.»

صدایی از آن طرف پاسخ داد: «شماره داخلی را اشتباه گرفته ای. می دانی تو با کی داری حرف می زنی؟»

کارمند تازه وارد گفت: «نه»

صدای آن طرف گفت: «من مدیر اجرایی شرکت هستم، احمق.»

مرد تازه وارد با لحنی حق به جانب گفت: «و تو میدانی با کی حرف میزنی، بیچاره.»

مدیر اجرایی گفت: «نه»

کارمند تازه وارد گفت: «خوبه» و سریع گوشی را گذاشت.





داستان جالب ” دهقان و ارباب”

دهقان پیر، با ناله می گفت:
ارباب! آخر درد من یکی دوتا نیست، با وجود این همه بدبختی، نمی دانم دیگر خدا چرا با من لج کرده و چشم تنها دخترم را«چپ» آفریده است؟!
دخترم همه چیز را دوتا می بیند.!

ارباب پرخاش کرد که:
بدبخت! چهل سال است نان مرا زهر مار می کنی! مگر کور هستی، نمی بینی که چشم دختر من هم «چپ» است؟!

دهقان گفت:
چرا ارباب می بینم …
اما …
چیزی که هست، دختر شما همه ی این خوشبختی ها را «دوتا» می بیند … ولی دختر من، این همه بدبختی را … !


داستان جالب ” برو به جهنم ! “



در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکایت برد.

صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.

مرد گفت: اصفهان در اختیار پسر برادر شماست.

گفت : پس به شیراز برو.

او گفت : شیراز هم در اختیار خواهر زاده شماست.

گفت : پس به تبریز برو.

گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.

صدر اعظم بلند شد و با عصبانیت فریاد زد: چه مى دانم برو به جهنم.

مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد.

 

 



داستانهای خنده دار

 دو تا فوت کن

 

داشتم با ماشینم می رفتم سر كار كه موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ، فقط فوت كرد ! گفتم اگه مزاحمی یه فوت كن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت كن . دوتا فوت كرد . گفتم اگه زشتی یه فوت كن اگه خوشگلی دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت كن اگه هستی دوتا فوت كن دوتا فوت كرد . گفتم من فردا میخوام برم رستوران شاندیز اگه ساعت دوازده نمیتونی بیای یه فوت كن اگه میتونی بیای دوتا فوت كن دوباره دوتا فوت كرد . با خوشحالی گوشی رو قطع كردم فردا صبح حسابی بخودم رسیدم بهترین لباسمو پوشیدم و با ادكلن دوش گرفتم تو پوست خودم نمی گنجیدم فكرم همش به قرار امروز بود داشتم از خونه در میومدم كه زنم صدام كرد و گفت ظهر ناهار میای خونه؟ اگه نمیای یه فوت كن اگه میای دوتا فوت كن.

********************************************************************************

چشمک



سال آخر دبیرستان بودم وخیلی آدم خجالتی تا به اون سن كه رسیده بودم نتوسته بودم دوستی برای خودم پیدا كنم ولی این اواخر تو راه مدرسه یه دختره نظرمو به خودش جلب كرده بود . اون هر روز از مسیری كه من میرفتم عبور می كرد ! اون با دوست اش كه دختر زشتی هم بود باهم بودند ولی خودش دختر زیبای بود ، جالب اینكه تا به من میرسیدند دوست اون دختره محل نمی گذاشت ولی خودش به من چشمك میزد من اوایل بی تفاوت بودم ولی بعدا' دیدم نمیشه بی تفاوت بود آخه چشمك زدن كار هر روزاش شده بود . این اوخر گاهی وقت ها هم میخندید من كه تا اون روز آدم خجالتی بودم داشتم كم كم پر رو میشدم و دنبال موقعیتی بودم تا طرح دوستی بریزم یه روز گویی كه شانس بهم روكرده باشه اونو تنها دیدم به خودم جرات دادم و گفتم كه هر جوری باشه باید بهش پیشنهاد دوستی بدم خیلی به هیجان آمده بودم صدام رو صاف كردم و گفتم خانم افتخار آشنایی میدید محل نذاشت من شوكه شدم ولی خودمو نباختم دوباره گفتم میتونم باهاتون دوست بشم برگشت و باخشم بهم نگاه كرد بهش گفتم (البته باترس) مگه خودتون هر روز بمن چشمك نمیزدید؟ مگه چراغ سبز بهم نشون ندادید اومد بسمتم و محكم خوابوند در گوشم و با صدای لرزون ولی با فریاد گفت : دیوونه من مریض ام پلكم خودبخود میپره حالیته یا بازم بگم.

******************************************************************************

كمی هم بخندید....



به غضنفر می گن : اذون بگو
می گه : والا چی بگم همه چی از یه نگاه شروع شد

غضنفر پسرش کور به دنیا میاد اسمشو می ذاره: حیدرمریم زاده

از دختره می پرسن : شوهر چند حرف داره ؟
می گه : اگه پیدا بشه حرف نداره

یارو بعد از عمری میره مو می‌کاره ، اسمش واسه حج واجب درمیاد

2 تا خلافکار با هم ازدواج می کنن بچشون میشه بسیجی
چرا ؟ چون منفی در منفی میشه مثبت

به غضنفر میگن سفر حج چطور بود میگه خیابونا تمیز ، برجاش بلند ، ماشینا آخرین مدل
البته یه جای زیارتی هم داشت که شلوغ بود نرفتم

به غضنفر میگن خسته نباشی.میگه باشم چه غلطی میكنی؟

غضنفر تا ده سال برای مادرش عزاداری می كرد بهش گفتند : آخه چقدر گریه می كنی ده سال
گذشته گفت : آخه هر وقت یادم میفته كه موقع خاكسپاریش چه دست و پایی میزد جیگرم آتیش می
گیره

غضنفر از حج بر می گرده ازش میپرسند چه طور بود؟
میگه والا باز خدا خونه نبود همه تو حیاط ولو بودند

یك سال، یك ماه از محرم گذشته بوده ولی هنوز تو شهر صدای سینه‌زنی میومده. مردم میرن پی
ماجرا، میبینن دسته غضنفر اینا تو كوچه بن بست گیر كرده


زن به شوهرش میگه: عزیزم می خواهی دفتر یادداشتت باشم و همیشه همراهت باشم؟
مرد: نه عزیزم سررسیدم باش تا هر سال عوضت كنم

می دانید چرا بعد از عقد در دهان عروس و داماد عسل می گذارند؟
برای اینكه مزه گ...ی كه خوردند عوض شود


یارو میره كلاس غیرت.
یك شب زنش میگه برم دستشویی؟ میگه بشین خودم میرم.

از غضنفر میپرسن میدونی امام حسین رو کجا دفن كردن؟ میگه نه، کجا؟ میگن کربلا.
میگه ای خوشا به سعادتش

غضنفر میره جلسه عزا میخواسته دلداری بده میگه: مرگ حقه! رضا شاه با اون عظمتش مرد!
نادر شاه با اون ابهتش مرد. بابای تو که *** اونها هم نبود

از یه غضنفر سوال میکنند که اگه تمام دنیا را بهت بدیم با هاش چی كار میکنی؟
میگه میفروشم میرم خارج

به غضنفر میگن چرا با خودکار میری حموم؟ میگه هرجای بدنمو میشورم علامت میذارم.

غضنفر میره دانشگاه به ۲ دلیل می فهمن کجاییه!!! : 1. سامسونتشو می زاره تو زنبیل ۲. وقتی استاد تخته رو پاک می کنه اونم دفترشو پاک می کنه.
 

 



بی نهایت عکس های خنده دار

                                              بی نهایت عکس های خنده دار 

 

                   خنده دار

 

مشاهده بقیه عکس های خنده دار در ادامه...



سفری کوتاه به کره شمالی ، مرموز ترین کشور جهان

 چندی پیش Artemy Lebedev، از فعالان طراحی وب، سفری به کره شمالی داشت. او عکس‌های بسیار جالبی در جریان سفرش به این کشور عجیب و غریب گرفته است؛ کشوری که حقیقتا از آن اطلاعات بسیار کمی در دسترس ذهن‌های کنجکاو است…



به محض رسیدن به فرودگاه بایستی تلفن همراه‌تان را تحویل دهید، هیچ سرویس رومینگی در دسترس نیست. هیچ شخصی با تلفن همراه دیده نمی‌شود. اما استفاده از لپ‌تاپ اشکالی ندارد، به نظر می‌رسد که کره شمالی‌ها از کارت‌هایی باخبر نیستند که توانایی تبدیل لپ‌تاپ به تلفن همراه را دارد.
خبری از اینترنت نیست، تنها اینترانت وجود دارد.



وقتی که به کره شمالی وارد می‌شوید به شما یک راهنما و یک راننده اختصاص می‌دهند و همیشه همراه‌تان هستند. شما نمی‌توانید خودتان هتل را ترک کنید. برنامه روزانه شامل ۲ تا ۳ بازدید تفریحی می‌شود. در هتل می‌توانید BBC، چندین شبکه از چین و همچنین شبکه NTV روسیه را مشاهده کنید.


نفت تقریبا وجود ندارد بنابراین بیشتر کارها دستی انجام می‌شود.



در شهر روشنایی‌ها ساعت ۱۱ خاموش می‌شوند. شهر در شب ترسناک است. خبری از روشنایی در خیابان‌ها نیست.


در طول روز آسانسور برای ۱۵ دقیقه کار نمی‌کند.


تمام «پیونگ‌یانگ» به این شکل است. از راهنما درباره خانه‌های قدیمی پرسیدم، او گفت، پیرها دوست ندارند که به خانه‌های جدید بروند، زندگی در این خانه‌ها را می‌پسندند.


در ساحل کره شمالی، سیم خاردارهای برق‌دار شده وجود دارند تا از این طریق شهروندان کره شمالی فکر شنا کردن به سرشان نزند. و البته شما اجازه عکس گرفتن هم ندارید.



در حدود ۱۰ درصد از جمعیت در ارتش خدمت می کنند. عبور از سربازان غیرممکن است.


در نزدیکی مرز دو کره، جاده برای مقابله با هجوم دشمن آماده است. مکعب‌های بزرگ برای این است که با افتادن به جاده، تانک‌های دشمن را به تله بیاندازند.


تنها تبلیغات در کره شمالی، تبلیغاتی برای یک ماشین است (ساخته شده با همکاری کره جنوبی) که آن را تنها در پایتخت خواهید دید.




هر شهروند در کره شمالی، نشانی از «کیم ایل سونگ» بر سینه‌ی خود دارد؛ به جز کودکان و خدمتکاران که احتمالا این نشان به دلیل پوشیدن لباس کار مخفی شده است.
شما نمی‌توانید این نشان را خریداری کنید.


همانطور که گفته شد، شما نمی‌توانید آزادانه در کره شمالی حرکت کنید. همه جا ایست بازرسی وجود دارد. وقتی که ماشین از ایست بازرسی عبور می‌کند، راننده چراغ می‌زند. احتمالا به این معنا است که فردی خارجی در حال عبور است.


ورودی مترو فرسوده به نظر می‌رسد.


نوشته‌ایی وجود دارد که معنایش می شود: «کیم جونگ ایل» – خورشید قرن ۲۱ ام!


ترن‌ها از ۴ واگن ساخته شده‌اند. درب‌ها با دست باز شده و خودکار بسته می‌شوند.


ویژگی شهرها، نبود ماشین است. همه پیاده مسیر را طی می‌کنند، گاهی اوقات از تراموا و اتوبوس‌ها استفاده می‌کنند. دوچرخه نایاب و گران‌قیمت است.



روند ساخت هتلی نیز از ۱۹۹۱ متوقف شده است. توصیه شد که از نزدیک عکسی گرفته نشود، البته…



البته اشکالی ندارد که از فاصله‌ی دور این کار را انجام دهیم!


کره‌ای‌ها عادت دارند در هنگام راه رفتن، دست‌هایشان را در پشت محکم کنند. به ندرت مردان لباس‌های روشن می‌پوشند.


تمام خارجی‌ها را به تماشای پارک اصلی می‌برند. محلی‌ها اجازه ورود ندارند!
 



داستان خانواده جن زده

                                                 داستان خانواده جن زده

 

اعضاى هشت نفره يك خانواده قزوينى ادعا مى كنند كه از ۱۱ماه پيش يك بچه جن با آنان در ارتباط است!!
اعضاى هشت نفره يك خانواده قزوينى ادعا مى كنند كه از ۱۱ماه پيش يك بچه جن با آنان در ارتباط است ومى توانند به وسيله او از آنچه در آينده روى مى دهد مطلع شوند. فرزندان اين خانواده پس از دوستى و آشنايى با اين بچه جن دچار مشكلات شديد روحى و روانى شده اند.
� نخستين بار چه گذشت :
خانه در محله اى قديمى واقع شده است. پدر خانواده با نگرانى در مورد آنچه كه روى داده مى گويد: ۱۱ماه پيش بود. پسر كوچكم كه ۱۵ساله است دچار حالت تشنج گونه شديدى شده و در ناحيه گردن تمام رگهايش متورم شده و عضلات دستها و صورتش به شدت منقبض شده بود. او با صداى وحشتناكى با تمام ما درگير شده بود.
وى گفت: از اينكه پسرم دچار جنون آنى شده ترسيده بودم ونمى دانستم چه كار كنم، هيجان او به اندازه اى بود كه همه به او خيره شده بوديم تا اينكه او جلوى آينه رفت و در آن شروع به حرف زدن كرد.
 

 

 

مشاهده بقیه داستان در ادامه...



عکس های عجیب از مارهای دو سر

                                       عکس های عجیب از مارهای دو سر 

 

                   دوسر

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه...



عکس های چاق ترین کودک 4 ساله جهان

                  چاق ترین

 

مشاهده بقیه تصاویر در ادامه... 



ليست صفحات
تعداد صفحات : 14
.