- دسته : پیامک های خنده دار,,
- تاریخ ارسال : چهار شنبه 18 اسفند 1389
- بازدید : 264
جک (فقط خنده)
جک قزوینی
قزوینیه عروسی میکنه توی کارت عروسیش می نویسه: «
آوردن اطفال الزامیست!!!!!!!!!!!!!
………………………………………………………….
قزوینیه کنار زمین فوتبال خوابیده بوده، بهش میگن: پاشو برو تو زمین، بازی «
شروع شده. میگه: من برانکاردم
………………………………………………………….
یه دانمارکیه کاریکاتوره کون رو بدون سوراخ می کشه «
تو قزوین دستگیرش می کنن به سه جرم
1-تشویش اذهان عمومی
2- نشر اکاذیب
3- توهین به مقدسات
………………………………………………………….
شعار قزوینی ها در این ایام : کاریکاتوریست دانمارک حق مسلم ماست «
………………………………………………………….
به قزوینیه میگن: آدرس سایتتو بده. میگه: دمرو، دمرو، دمرو، دات کون، دات کان «
………………………………………………………….
قزوینیها به ناف میگن: سوراخ بی مصرف! «
………………………………………………………….
می دونی به فرماندار قزوین چی میگن؟ «
ارباب حلقه ها !!!
………………………………………………………….
قزوینیه انگشتش میشکنه از ناراحتی سکته میکنه «
………………………………………………………….
می دونستی صاحب شرکت نوکیا یه قزوینیه؟ می گی نه؟ مگه ندیدی وقتی گوشیت رو روشن می کنی یه مرد «
دست یه بچه رو می گیره؟
………………………………………………………….
دیروز موجی از شادی در قزوین برپا بود .می دونی چرا؟ چون بهروز ایدز نداشت «
………………………………………………………….
شنیدم قزوینی ها رسمشونه ترتیبه هر کـ..سی رو می دن یه دونه از موهای سرشو یادگاری نگه میدارن! خیلی نگرانتم تازگی ها داری کچل می شی! «
………………………………………………………….
خبر فوری: هنوز کنکور در قزوین ادامه دارد، به گزارش بی بی سی هنوز داوطلبین جرأت «
نکردن دفترچه سولات را از روی زمین بر دارند
………………………………………………………….
یارو از کونش کپی میگیره میگن واسه چی؟ میگه فردا میرم قزوین میترسم اصلش رو پاره «
کنن
………………………………………………………….
قزوین زلزله میاد یه بچه از پشت بام پرت میشه تو بغل یه قزوینیه . قزوینیه میگه «
بابا دمشون گرم هنوز زلزله تموم نشده کمکهای مردمی رسید
………………………………………………………….
جدید ترین رومان عاشقانه در قزوین «
خسرو و فرها
………………………………………………………….
موسی در قزوین: ای موسی عصایت را به زمین بنداز. و موسی چنین کرد . و ندا امد حالا «
اگه جرات داری برش دارر
………………………………………………………….
قزوینیه یه کیسه برنج تبرک میخره درشو باز میکنه میگه اِ اِ اِ اِ اِ ….. پس «
حمیدش کو؟؟؟
………………………………………………………….
یه روز قزوینیه میاد تهران عروسی بر میگرده شهرشون بهش میگن عروسی چطور بود میگه «
عجب عروسی بود پسرها با مردها قاطی بودن
………………………………………………………….
یه ضرب المثل قزوینی می گه : رفیق اگه رفیق باشه آدم منت زنشو نمی کشه. «
………………………………………………………….
قزوینیه زنشو بیمه بدنه میکنه، رشتیه بیمه شخص ثالث. «
………………………………………………………….
قزوینیه زنگ میزنه برنامه مهتاب میگه: عکس پشت موضوع مسابقه رو هم نشون بدین تا ما «
هم بتونیم برنده شیم.
………………………………………………………….
قزوینی ها اعتراض میکنن این چه الفبائیه که به ن میگن نون اما به ک میگن کاف؟ «
………………………………………………………….
سرخ پوستها موقع حمله به قزوین میگن: آکومبا، بومبا، یاکومبا! وقتی که از «
حمله بر میگردند میگن: نکن بابا، نکن بابا
………………………………………………………….
شعار قزوینی ها در این ایام : کاریکاتوریست دانمارک حق مسلم ماست «
………………………………………………………….
پلیس قزوینیه رو با یه گونی شرت میگیره میگه:اینا چیه؟قزوینیه می گه:هیچی به خدا «
دفتر خاطراتمه
………………………………………………………….
قزوینیه یه خیابون خلوت پیدا میکنه، خودشو انگشت میکنه در میره! «
………………………………………………………….
به قزوینیه میگن قزوین کجاست. می گه اراده کنی همین جا «
………………………………………………………….
بچه قزوینیه به باباش میگه:بابا …مامان شبها کجا میره که هی بهش میگی بر گرد؟؟؟ «
………………………………………………………….
یه روز به یه قزوینیه میگن یه دختر پاک و معصوم سراغ داری؟میگه:آره شبی هفت هزار «
تومن!!!!
………………………………………………………….
قزوینیه میخواد آمپول بزنه٬از ترشس میره تهران میزنه!!!! «
………………………………………………………….
یه قزوینیه بد از چند سال دوستشو میبینه و شروع میکنه به رو بسی و میگه هر چقدر «
میبنمت سیر نمیشم باید بکنمت
………………………………………………………….
به خاطر رفاه حال نماز گذاران قزوینی جا نماز با آینه بغل توزیع شد «
………………………………………………………….
خبر مهم:جهت با شکوه تر شدن نماز جمعه قزوین سوره بقره به رکوع اضافه شد «
………………………………………………………….
توی قزوین وقتی نماز جمعه تموم میشه همه باهم دست میدن میگن خیلی حال دادی «
………………………………………………………….
شباهت پزشک اطفال با قزوینی:هر دوشون بچه ها رو خوب میکنن «
………………………………………………………….
قزوینیها به برادر زن میگن: اشانتیون ازدواج «
………………………………………………………….
می دونید شجاعترین مرد رو زمین کیه؟؟؟؟؟ امام جمعه قزوینه دیگه «
………………………………………………………….
قزوینیها میرن از برره زن میگیرن چون جای اینکه با زنشون بخوابن با برادرزنشون «
میخوابن
………………………………………………………….
قزوینیهاتوی عروسیشون این آهنگ رو میزارن : عزیزم بگو بر میگردی «
………………………………………………………….
یه قزوینیه به کون یه بچه خوشگل دست می ندازه (انگل می کنه) طرف می گوزه !! قزوینیه «
می گه : یه همچین مالی باید هم دزدگیر داشته باشه.
………………………………………………………….
به یه قزوینی می گن نظرت در مورد شورت های لای قاشی چی هستش؟می گه بابا اینا «
که شورت نیست !!! می گن پس چیه ؟ می گه : نخ در بهشت
………………………………………………………….
قزوینه میاد به دوستش میگه یه هفته هست که سکـ..س نداشتم!!! دوستش میگه: مگه خانومت «
پریوده؟!!! قزوینه میگه نبابا اسهال داره!!!!
………………………………………………………….
قزوینیه وارد یک جمع میشه، با همه از دم روبوسی میکنه به جز یک نفر که فقط باهاش «
دست میده. یارو شاکی میشه، میگه: چرا منو ماچ نکردی؟! قزوینیه میگه: بالام تورو
گذاشتم بک…م
………………………………………………………….
میدونی تو قزوین ملت شب های جمعه چی نذری میدن؟؟؟… وازلین «
………………………………………………………….
ضرب المثل قزوینی: اگر رفیق، رفیق باشه، آدم منت زنشو نمیکشه «
………………………………………………………….
اگه بین 6 تا قزوینی گردن کلفت توی یک اتاق گیر افتادی چه کار می کنی؟!!… تو که «
کاری از دست بر نمیاد…. پس سعی کن بهت خوش بگذره!!!
………………………………………………………….
یک بابایی رو تو قزوین میندازن زندان، روز اول هم سلولیش ازش میپرسه: بالام جان، «
بچه کردی افتادی این تو؟! یارو میگه: نه آقا این حرفا چیه؟ من هیچ وقت همچی کاری
نمیکنم! قزوینیه میگه: خوب پس حتما اوا کردی؟! باز یارو میگه: نه برادر، چی میگی؟!
قزوینیه میگه: نکنه پیرمرد کردی؟! یارو میگه: آقای عزیز عفت کلام داشته باش، این
حرفا یعنی چی، من جرمم سیاسیه! قزوینیه میگه: آهــان! بالام جان فهمیدم، رئیسجمهور
کردی!
………………………………………………………….
قزوینیه میره مغازه روبات فروشی، فروشندهه شروع میکنه به تعریف از روباتا و میگه: «
آقا این روباته آخر کاره، بهترین روباتیه که تا حالا ساخته شده، ببین اگه این دکمه
روی شکمش رو فشار بدی جاروبرقی میشه، اگه دستش رو بکشی ماشین لباسشویی میشه و خلاصه
از هر پیچش هزار هنر میریزه! قزوینیه حسابی حال میکنه میگه: بالام جان من همینو
میخوام! خلاصه پولشو میده و ور میداره میبردش خونه. فرداش قروینیه شاکی با کیر
پانسمان شده برمیگرده میگه: مادرقحبه! چرا نگفتی این سوراخ کونش چرخ گوشته؟!
………………………………………………………….
یه روز تو قزوین یه بابا و ننه دست بچشون رومیگیرن میبرن کلانتری و به افسره میگن: «
سرکار این چه شهریه؟ این چه زندگیه؟ این بچه رو کردن کونش آش و لاش شده، پاره و
پوره شده!! افسره نگاه میکنه میبینه: تُچ تُچ! این که پاک پاره شده! رو میکنه به
سربازش میگه: این کار، کار حسن کودکه زود بگیرین بیارینش. بعداز نیم ساعت یک یارو
سبیل کلفته رو دست بسته میارن، افسره بهش میگه تو خجالت نمیکشی؟! ببین با این بچه
چی کار کردی؟…حسن کودک نگاه میکنه، میگه: نگاه کن تورو خدا!کون بچه پاره پوره
شده، آش و لاش شده! سرکار، کار آدم تازهکار بوده! من کون بچه شیش ماهه میذارم از
خواب بیدار نمیشه!
………………………………………………………….
قزوینیه جلو آینه لخت میشه کون خودشو میبینه، میگه: یار در خانه و ما گرد جهان «
میگردیم!
………………………………………………………….
قزوینیه رو با یه سه لیتری تف دستگیر میکنن! «
………………………………………………………….
قزوینیه دنبال یه بچه میکنه، آخر سر تو یه کوچه بن بست گیرش میاره، بهش میگه: «
بالام جان! سه تا کار میتونی بکنی: اول اینکه بال در بیاری پرواز کنی، دوم اینکه آب
بشی بری تو زمین، سوم اینکه دستات رو بگذاری رو زمین توکل به خدا کنی!
………………………………………………………….
قزوینیه داشته تو یک خرابه یه پسره رو میکرده، یهو ماشین کمیته سرمیرسه. افسره «
بهش میگه: پدرسوخته! داری چه غلطی با بچه مردم میکنی؟! قزوینیه شاکی میشه، میگه:
به تو چه، داداشمه
………………………………………………………….
قزوینیه تو بستر مرگ افتاده بوده، همه خانواده و دوست و آشنا دورش جمع میشن، «
میگن: حاج آقا، وصیتی نداری؟ قزوینیه با حال زار میگه: بالامجان..اوهو…وصیت
میزنم…اوهو..اوهو… بعد ازمرگم…اوهو…جسدم رو بسوزونید…ازش پودر بچه درست کنید!
………………………………………………………….
روی دروازه قزوین نوشتن: پشتگرمی شما مایه دلگرمی ماست! «
………………………………………………………….
یه مدت مردم به روحانیت پشت میکنن،قزوینیا همه میرن روحانی میشن! «
………………………………………………………….
قزوینیه میمیره، اون دنیا به علت 70 سال بچهبازی مستمر میندازنش قعر دوزخ، پیش «
اژدهای دو سر! یک مدت میگذره طبقههای دیگه جهنم هی صدای آه و اوه و داد و بیداد
میشنیدن. بالاخره دو سه تا از فرشتهها میرن پیش رئیس جهنم میگن: این بیچاره گناه
داره، بگذار از پیش این اژدها بیاریمش بیرون. اونم میگه باشه. همچین که در سلول
قزوینیه رو باز میکنن، اژدهای میزنه بیرون، حالا ندو کی بدو! فرشتهها بهش میگن:
بابا خجالت بکش! آخه چرا داری در میری؟ اژدهای میگه: بابا این دهن منو سروریس
کرده! الان دو ماهه گیر داده که: بالامجان تو که دو تا سر داری، پس اونیکی کانت
کجاست؟!
………………………………………………………….
قزوینیه داشته واسه رفیقش تعریف میکرده که: بالام جان دیشب رفته بودیم عروسی، جات «
خالی مختلط مختلط، مرد و پسر قاطی!
………………………………………………………….
قزوینیه میره پرورشگاه یک بچه رو به فرزندی قبول کنه، مسؤول اونجا ازش میپرسه: «
بالامجان، میکنی یا میبری؟!
………………………………………………………….
قزوینیه کنار دریا واستاده بوده، میبینه یک بچه داره پشتشو میخارونه. میگه: «
بالامجان، خوردهکاری هم قبول میکنیمها!
………………………………………………………….
قزوینیه داشته بچهه رو میکرده،وسط کار یهو منکرات میریزه،اینم برای اینکه «
صحنه سازی کنه،به بچهه میگه بیا حالا تو منو بکن. بچهه هی داشته سعی میکرده،
نمیتونسته، در همین حین افسره میرسه، زیپ شلوارشو میکشه پایین، میگه: بالامجان
بیا کنار، این کارا بچه بازی نیست!
………………………………………………………….
قزوینیه یه بچه خوشگل مهمونش بوده، هی میخواسته بکندش ولی نمیدونسته چطور حالیش «
کنه. تو همین احوال، یکی در میزنه. قزوینیه میره دم در بعد از یه مدتی شاکی بر
میگرده،پسره میگه:چی شده؟! قزوینیه میگه:هیچی این پسر همسایه بود،میگفت:
بابام گفته یه کاسه تف بدین،مهمون داریم میخوایم بکنیمش! میبینی بالام جان چه
مردم بی ملاحظهاین؟! نمیگن ما خودمون هم مهمون داریم!
………………………………………………………….
قزوینیه میمیره، پسرش میبینه وصیت کرده قبرشو شیب دار بسازن! چند وقت بعد «
قزوینیه میاد به خواب پسرش، پسره میپرسه: بابا جریان این قبر شیب دار چیه؟ قزوینیه
میگه: بالامجان، تا بچهها بیان روش سر بخورن!
………………………………………………………….
قزوینیه داشته تو خونش ترتیب بچهه رو میداده،بچهه هم حین عمل داشته با گلهای «
قالی بازی میکرده. قزوینیه شاکی میشه،میزنه تو سر بچه میگه:بالام جان، دل به
کار بده!
………………………………………………………….
به قزوینیه میگن زن رو تعریف کن، میگه: بالام جان، زن حجمیست زائد که فضای اطراف «
کان رو اشغال کرده!
………………………………………………………….
تو یکی از دهات قزوین، ملت برای بار اول یه میوه انجیر پیدا میکنن. خلاصه سر در «
نمیارن چه موجودیه، میبرنش پیش ملای شهر، میپرسن این چیه؟ ملاهه یک نگاهی به انجیره
میکنه، میگه: بالام جان من باید یک مقدار تحقیقات رو این بکنم، فردا بیاین جوابشو
بهتون بدم. ملت میرن دنبال کار و کاسبیشون، فردا برمیگردن، میپرسن: خوب ملا بالاخره
این یارو چیه؟ ملا میگه: بالام جان، شیره بوده مالاندن…یک کمی گردالاندن…خشخاش توش
پاشاندن…چوب به کونش نشاندن…تازه شده گلابی!
………………………………………………………….
قزوینیه توی یکی ازین محلههای پرت، کنار یک درخت تق یکی از این بچه ردیفارو «
میگذاشته، یهو اماکن و نیروی انتظامی و پلیس 110 همه محاصرش میکنن! قزوینیه داد
میزنه: بالام جان چه خبره؟! هولم کردید گذاشتم به کان بچه مردم؟!
………………………………………………………….
قزوینیه میره تهران پیش رفیقاش، رفیقاش هم همه جور بساطی براش جور میکنن، از عرق و «
فیلم سوپر و تریاک و… آخر شب هم یه جنده باحال براش میارن تا صبح حال کنه! بعد از
یه مدتی رفیق قزوینیه میره قزوین، قزوینیه هم سنگ تموم میگذاره، براش همه چیز جور
میکنه و آخر شب هم میره بیرون که یه کون باحال براش گیر بیاره ولی هرچی میگرده،
چیزی پیدا نمیکنه،آخر ور میداره یه پیر مرد تریاکی لاغر مردنی کچل رو میاره،
رفیقش میگه: بیمعرفت، این چیه ور داشتی آوردی؟! قزوینیه میگه: بالامجان شرمنده،
شب جمعه بود، هیچی گیر نمیومد! اینم داییمه با کلی خواهش و التماس آوردمش!
………………………………………………………….
قزوینیه میره خونه یک میلیونره، دویست میلیون نقد میدزده. بعد زنگ میزنه خونه «
یارو میگه: بچه رو بیارین پولارو ببرین!
………………………………………………………….
بچه قزوینیه صبح پامیشه به باباش میگه: بابایی، بابایی! مامان دیشب جایی میخواست «
بره؟قزوینیه میگه: نه باباجان. بچهه میگه: پس چرا هی بهش میگفتی برگردعزیزم،
برگرد عزیزم!
………………………………………………………….
قزوینیه میره آمریکا، وقتی برمیگرده دوتا بچه با خودش میاره، یکی سفید یکی سیاه. «
ازش میپرسند: این سیاه رو دیگه برا چی اوردی؟ میگه: بالامجان این واسه ماه محرمه
………………………………………………………….
ببم جان میگه: از کلاس اول به بچهها میگن: بابا آب داد. ولی نمیگن: بابا کجا رو آب «
داد که این مصیبت شروع شد!
………………………………………………………….
قزوینیه توی کارت عروسیش مینویسه: آوردن اطفال الزامیست! «
………………………………………………………….
قزوینیه بعد نماز به بقیه میگه: بغل دستی: قبول باشه، جلویی: حال دادی، پشت سری: «
حالتو میگیرم.
………………………………………………………….
یه عارف قزوینی میگه: تا “امید” هست، “آرزو” نخواهم کرد. «
………………………………………………………….
سرخ پوستها موقع حمله به قزوین میگن: آکومبا، بومبا، یاکومبا! وقتی که از حمله بر «
میگردند میگن: نکن بابا، نکن بابا!
………………………………………………………….
بر اساس تحقیقات علمی یک زیستشناس قزوینی، «باسن» در زمانهای قدیم یک تکه بوده ولی «
به علت شیرینی زیاد قاچ خورده و دو تکه شده.
………………………………………………………….
به قزوینیه میگن: شما قربانی هم میکنین؟ میگه: فامیلیش مهم نیست، هر کی باشه «
میک…
………………………………………………………….
قزوینیه پشت بچهش مینویسه: با نگاهی به آینده، درست مصرف کنیم «
………………………………………………………….
قزوینیها به برادر زن میگن: اشانتیون ازدواج. «
………………………………………………………….
قزوینیه زنگ میزنه برنامه مهتاب میگه: عکس پشت موضوع مسابقه رو هم نشون بدین تا ما «
هم بتونیم برنده شیم.
………………………………………………………….
قزوینی ها اعتراض میکنن این چه الفبائیه که به ن میگن نون اما به ک میگن کاف؟ «
………………………………………………………….
قزوینیه زنشو بیمه بدنه میکنه، رشتیه بیمه شخص ثالث. «
………………………………………………………….
میدونی تو قزوین ملت شب های جمعه چی نذری میدن؟؟؟… وازلین «
منتظر سری بعدی باشید همین طور منو از نظراتتون ...
این نظر توسط سحر در تاریخ 1393/5/8/3 و 11:27 دقیقه ارسال شده است | |||
[Comment_Gavator] |
مردم از خنده بخدا |
این نظر توسط مهری در تاریخ 1391/4/1/4 و 12:27 دقیقه ارسال شده است | |||
[Comment_Gavator] |
این چه جکاییه؟یکم با ادب تر باشه لطفا پاسخ:چشم. |
این نظر توسط s در تاریخ 1391/3/18/4 و 3:51 دقیقه ارسال شده است | |||
[Comment_Gavator] |
سلام متنای خیلی خوبی بود ولی میتونه بهتر از اینم بشه.ب هر حال ما ک خوشمون اومد.مرسی. پاسخ:سلام خيلى ممنون،خواهش ميكنم. سعى ميكنم بهتر بشه. |