- دسته : داستان های طنز,,
- تاریخ ارسال : جمعه 27 فروردين 1390
- بازدید : 220
* كل نوشته هاي تخته سياه رو با دست پاك كنيد.
* به خروستون آب طلا بديد تا تخم طلا بزاره
ــ خطاب به بند قبل : آخه ساديسمي ، مگه خروس تخم ميزاره ؟
ــ خطاب به بند بالا : بتوچه رواني ، مگه فضولي؟
* به مادرتون بگيد دلمه درست كنه ، بعد فقط برگهاشو بخوريد.
* توي كفش دوستتون يك قورباغه كوچولو بندازيد تا وقتي كفشو پاش كرد ، قورباغه له بشه.
* وقتي برا عيادت دوست بيمارتان به بيمارستان رفتيد محكم بزنيد پشتش و بهش بگيد: پاشو يره برا مو اي فيلمارو در نيار..!
* وقتي عيادت دوست مريض مشهديتون رفتيد ، جلوش شله زرد بخوريد و بگيد : ميدونم برات بده...
* روز كارگر وقتي استاد اومد سر كلاس ، همه به احترام پاشيد و بگيد معلم عزيز روزت مبارك!
* دست يه نابينا رو كه براي رفتن به آن طرف خيابون ايستاده رو بگيريد و به طرف جوي آب راهنماييش كنيد، بعد همچين بينا ميشه كه بيا و ببين.
* بجاي پنير پيتزا پلاستيك فشرده تو پيتزا بريزيد و شاهد خوردن آن توسط عزيزانتان باشيد.
* كتاب جديد استادتون رو بزاريد تو سبزي فروشي محله ي استادتون تا وقتي ميره سبزي بگيره ، سبزي فروش از صفحات اون كتاب براي بسته بندي سبزي استادتون استفاده كنه.
* وقتي استاد ادبياتتون كلي در مورد رزم رستم و سهراب صحبت كرد ازش بپرسيد : استاد ، ما بالاخره نفهميديم سهراب زن بود يا مرد؟!!
* وقتي همسرتون رفت آرايشگاه و به موها و اَبروانشون صفا دادن و اومدن جلو شوما و گفتند عزيزم ببين تغييري كردم يا نه؟ كمي نيگاش كنيد و بگيد : باز كه مثل هميشه گند زدي به قيافت.
· صبح جمعه ساعت 6 (البته وقتي مدارس بازه) برويد بالا سر داداشتون و شتابان تكونش بديد و بگيد: پاشو پاشو مدرست دير شد.....
· وقتي كه دوست باكلاستان جلو دخترهاي دانشگاه كلاس گذاشت و شما و آن خانمهاي باشخصيت رو به يه رستوران شيك دعوت كرد..هنگام خوردن ساندويچ ، ساندويچ رو يه جوري بجوييد و جوري كه همه دارن ميبينند ، دستتون رو بكنيد تو دهنتون و يواش بيرون بياريد و بگيد اَه اين پاي موش تو ساندويچ چيكار ميكرد؟؟؟
· وقتي كه دختر همكلاسيتون اومد از دوستتون جزوه بگيره و اگه گفت آيا كامله و دوستتون هم پاسخ مثبت داد، شما بگيد آره خيلي كامله ، من كه خونده بودمش 8 شدم...!