- دسته : روانشناسی شخصیت,,
- تاریخ ارسال : جمعه 5 فروردين 1390
- بازدید : 230
روانشناسی شخصیت 2
نگاه اجمالی
«شخصيت» يک «مفهوم انتزاعي» است، يعني آن چيزي مثل انرژي در فيزيك است که قابل مشاهده نيست، بلکه آن از طريق ترکيب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگيزش (Motivation) ، هيجان (Emotion) و … استنباط ميشود. شخصيت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همديگر ميشود. اما اين تفاوتها فقط در بعضي «ويژگيها و خصوصيات» است. به عبارت ديگر افراد در خيلي از ويژگيهاي شخصيتي به همديگر شباهت دارند بنابراين شخصيت را ميتوان از اين جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت اين که «در چه چيزي به همديگر شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد.
از طرف ديگر «شخصيت» يک موضوع پيچيده است ولي از زمانهاي قديم براي شناخت آن کوششهاي فراواني شده است که برخي از آنها «غيرعملي» ، بعضي ديگر «خرافاتي» و تعداد کمي «علمي و معتبر» هستند. اين تنوع در ديدگاهها به تفاوت در«تعريف و نگرش از انسان و ماهيت او» مربوط ميشود. هر جامعه براي آنکه بتواند در قالب فرهنگ معيني زندگي کرده ، ارتباط متقابل و موفقيت آميزي داشته باشد، گونههاي شخصيتي خاصي را که با فرهنگش هماهنگي داشته باشد، پرورش ميدهد. در حالي که برخي تجربهها بين همه فرهنگها مشترک است، بعيد نيست که تجربيات خاص يک فرهنگ در دسترس فرهنگ ديگر نباشد.
شخصيت از ديدگاه مردم
واژه «شخصيت» در زبان روزمره مردم معاني گوناگوني دارد. يکي از معاني آن مربوط به هر نوع «صفت اخلاقي يا برجسته» است که سبب تمايز و برتري فردي نسبت به افراد ديگر ميشود مثلا وقتي گفته نميشود «او با شخصيت است» يعني «او» فردي با ويژگيهايي است که ميتواند افراد ديگر را با «کارآيي و جاذبه اجتماعي خود» تحت تأثير قرار دهد. در درسهايي که با عنوان «پرورش شخصيت» تبليغ و داير ميشود، سعي بر اين است که به افراد مهارتهاي اجتماعي بخصوصي ياد داده ، وضع ظاهر و شيوه سخن گفتن را بهبود بخشند با آنها واکنش مطبوعي در ديگران ايجاد کنند همچنين در برابر اين کلمه ، کلمه «بيشخصيت» قرار دارد که به معني داشتن «ويژگيهاي منفي» است که البته به هم ديگران را تحت تأثير قرار ميدهد، اما در جهت منفي.
در اجتماع گاهي به جاي اين کلمات از مترادف آنها «شخصيت خوب يا بد» صحبت ميشود که هر يک ويژگيهايي را ميرسانند و گاهي از کلمه شخصيت به منظور توصيف بارزترين ويژگي افراد استفاده ميشود مثلا وقتي گفته ميشود«او پرخاشگر است» يعني ويژگي و خصوصيت غالب «او» پرخاشگري است. در کنار اين موضوعات گاهي کلمه شخصيت جهت «احترام» به چهرههاي مشهور و صاحب صلاحيت «علمي ، اخلاقي يا سياسي» بکار ميرود نظير «شخصيت سياسي ، شخصيت مذهبي و شخصيت هنري و …».
شخصيت از ديدگاه روانشناسی
ديدگاه روانشناسي در مورد «شخصيت» چيزي متفاوت از ديدگاههاي «مردم و جامعه» است در روانشناسي افراد به گروههاي «با شخصيت و بيشخصيت» يا«شخصيت خوب و شخصيت بد» تقسيم نميشوند؛ بلکه از نظر اين علم همه افراد داراي «شخصيت» هستند که بايد به صورت «علمي» مورد مطالعه قرار گيرد اين ديدگاه به«شخصيت و انسان» باعث پيدايش نظريههاي متعددي از جمله : «نظريه روانكاوي كلاسيك (Classical Psychoanaly Theory) ، نظريه روانكاوي نوين (Neopsychoanalytic Theory) ، نظريه انسان گرايي (Humanistis Theory) ، نظريه شناختي (Cognitive Theory) ، نظريه يادگيري اجتماعي (Social-learning Theory) و … » در حوزه مطالعه اين گرايش از علم روانشناسي شده است.
ماهيت شخصيت و انسان
يکي از جنبههاي با اهميت در «روانشناسي شخصيت» که در «نظريههاي شخصيت» منعکس شده است برداشت يا تصوري است که از ماهيت «انسان و شخصيت او» ارائه شده است (يا ميشود). اين سوالها با ويژگي اصلي انسان ارتباط ميکنند و همه مردم ( شاعر، هنرمند ، فيلسوف ، تاجر ، فروشنده و …) همواره به روش به اين سوالها پاسخ ميدهند؛ بطوري که ميتوانيم بازتاب همه جانبه آنها را در «کتابها ، تابلوهاي نقاشي ، و در رفتار و گفتارشان» ببينيم و روانشناسي شخصيت و نظريه پردازان اين حوزه نيز از آن مستثني نيستند. اين موضوعات را ميتوان در جدول زير خلاصه کرد.
نقش وراثت زيستي در رشد شخصيت
وراثت به منزله مواد خام شخصيت است. اين مواد به اشکال مختلف شکل ميپذيرند. بعضي از هماننديهاي موجود در شخصيت و فرهنگ انسان ناشي از وراثت است، مثلا هر گروه انساني ، مجموعه نيازها و قابليتهاي زيستي مشترک و يکساني به ارث ميبرد. اين نيازها ، شامل اكسيژن ، غذا ، آب، استراحت ، فعاليت ، خواب ، پرهيز از شرايط هولناک و اجتناب از درد و نظاير آن است.
اهميت محيط طبيعي در رشد شخصيت
محيط طبيعي نيز بر شخصيت تأثير ميگذارد، زيرا افراد تا حد وسيعي سطح کارآيي خود را که براي حفظ حياتش ضروري است، از محيط ميگیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه میشوند.
رابطه فرهنگ و شخصیت
بعضی از تجربههای فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربههای اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید میآید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یا رفتار اجتماعي (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده میشود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیماند، اشاره میکنند.
نقش تجربه گروهی در رشد شخصیت افراد
کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا میآید. با اخذ و کسب مجموعهای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل میشود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست میآورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت حیوانی به شخصیت انسانی تغییر میدهد. به عبارت دقیقتر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را میآموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بیهمتا میسازد، پدید میآید. شاید بتوان گفت که تشكيل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصيت به شمار میرود.
اهمیت تجارب شخصی در رشد شخصیت
چرا کودکانی که در یک خانواده پرورش مییابند، حتی اگر تجربههای یکسانی هم داشته باشند، با یکدیگر متفاوتاند؟ نکته مهم این است که آنان تجربههای یکسانی نداشته ، بلکه در معرض تجربههای اجتماعی از برخی جهات مشابه و از برخی جهات نامشابه قرار گرفتهاند. تجربه هرکس بیهمتاست. بدین معنا که هیچ کس دیگر بطور کامل ، نظیر آن تجربه را ندارد. یادداشت دقیق تجربههای روزانه کودکان یک خانواده میتواند گوناگونی تجربههای آنان را به خوبی آشکار سازد. هر كودك اولاً ، وراثت زیستی بیهمتایی دارد که کسی دیگر عینا نظیر آن را ندارد، ثانیاً ، از مجموعه بیهمتای تجربههای زندگی برخوردار است که باز ، کسی دیگر ، عینا از آن برخوردار نیست.